بر مشامم میرسد ...

به هوای آنکه،
امسال،
این محرم،
آن محرم،
شاید اربعین،
پس کی باید به دیار خود راه چاه کنم ..؟!
عمریست دلتنگ کربلایم،
آیا لیاقت ندارم؟
و شاید ...
ترسم آن روز از فراقش ناکام مانم ..

ترسم آن روز از فراقش ناکام مانم ..
هیئت از امروز برنامه اربعین رو شروع کرد
امروز خادما زحمت کشیدن خونه خانم صلحجو رو سیاهپوشی کردن
(عکس میگیرم و براتون میزارم)
مراسم از ساعت 14:30شروع میشه تا ساعت 17
جونم براتون بگه یکی از بچه هامون یا بهتر بگم میون دار هیئتمون رفته کربلا
جاش خیلی خالیه ولی انگار دله همه ما هم باهاش رفته کربلا
اصلا حسه بچه ها گفتنی نیست حتی الآن نوشتنشم واسه من یکی راحت
پ نیست که دوستم رفت ومنه بازم جاموندم.
اشکال نداره منم به خوشیه دوستم خوشم.
ولی پیام هایی که بچه ها بهم میدن خیلی داغش بیشتره
(خوره ای آمده برجانم وهردم گوید:تو اگر پست نبودی ،حرمت می بردند...)
(همه دارند به سوی حرمت می آیند...طبق معمول من بی جان وسروپا جاماندم.
لبیک یاحسین...)
.....
آقا واقعا دلم براتون تنگ شده از طرفه همه بچه های هیئت بهتون میگم آقا
ما رو هم یه بار ببر.
سلام
مراسمات به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی هیئت محبان المهدی(عج)
از پنج شنبه 9/28شروع میشه تا روز اربعین آدرس رو هم میتونید به گوشیه
هیئت زنگ بزنید و بگیرید
سین برناممون هم سفره صلوات،تلاوت قرآن،زیارت عاشورا،سخنرانی و
مداحی وسینه زنی
منتظر تک تکتون هستیم.
یا حق
البته بگم این کار فرهنگی چند تا از بچه های هیئته که خداییش خیلی هم خوش ذوقن و مبتکر
من سعی کردم از همه جای هیئت عکس بگیرم و بهتون نشون بدم
هیئت امسال به غیر سیاهپوشی یه طرح جالبی هم ریختن که به امام زمانمون لبیک بگیم
بقیه عکسا تو ادامه مطلبه ببخشید دیر شد


اِنقَد دَم خیمه ات مینشینمـ تا بگی ؛
بیا تو ببینَم حرفت چیه ...
وقتی اومدم بغض کنمــ و تو بگی [بخشیدمت]
کنارِ خیمه ت میشینم تا میتونم
منو هم مثلِ حُر می بخشی میدونم...
---
صلوات
تاریخچه هیئت محبان المهدی(عج)
هیئت محبان المهدی (عج)هیئتی متشکل از دختران
جوان ودوست داشتنی (البته تعریف نباشه آ)
اسلامشهری که به مدد امام زمان(عج)بیشتر از یه دهه
است که در قالب برنامه های هفتگی ومراسمات محرم
فاطمیه ... مولودی هم تادلتون بخواد دور هم جمع
میشیم!تازه اردوهای متنوع هم داریم!!!
اصلا هرچی كه شما فکرشو بکنید داریم!!!!اومدنش
اصلا به ضررتون نیست!!!
یکی از بچه ها رو فرستاده بود دنبالم. وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت: دوست دارم شعر کبوتر بام امام حسین (علیه السلام) رو برام بخونی. گفتم حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم، آخه برای هر کی که خوندم شهید شده. گفت: حالا که این طور شد حتما باید برام بخونی. هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیر بار نرفت.
شروع کردم به خوندن :
دلم میخواد کبوتر بام حسین بشم من
فدای صحن حرم و نام حسین بشم من...
دلم میخواد زخون پیکرم وضو بگیرم
مدال افتخار نوکری از او بگیرم
همین طور که میخوندم حواسم به حاجی بود. حال و هوای دیگه ای داشت. صدای گریه ش پیچید توی سنگر.
دلم میخواد چو لاله ای، نشکفته پرپر بشم
شهد شهادت بنوشم مهمان اکبر بشم ...
وقتی گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (علیه السلام) شد،
همون طوری که میخواست. اونقدر پاره پاره که همه بدنش رو جمع کردند
تو یه کیسه کوچیک...

شهید حاج احمد کریمی
فرمانده گردان حضرت معصومه (سلام الله علیها)
لشکر 17 علی ابن ابی طالب(علیه السلام)
راوی حاج علی مالکی نژاد

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
حسیـــن......حسیـــن....حســـین......
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......
(خاطره ای از شهید پازوکی)
سلام امروز همه بچه های هیئت ناراحتن امروز مراسم هفت امام حسین رو داریم
وبعدش قراره که سیاهپوشی جمع بشه من یکی که از نوبه خودم خیلی حالم بده
انگارهمین دیروز بود در تب وتاب سیاهپوشیحسینیه بودیم الان باید بریم و بازشون کنیم.
امروزم مثله روال برنامه های پیش برنامه سخنرانی و مداحی وسینه رنی رو داریم.
دوس داشتی حتما میتونی بیای آدرس رو میتونی زنگ بزنی به گوشیه هیئت
قرار شده به درخواست چند دوست وبی عکس هایی رو از مراسماتمون
براتون بزاریم منتظرباشی ان شالله که بتونیم این کاررو هم کنیم تا از خجالتتون
دربیایم دوست خوبم.
منتظرتونیم
یاحق
هر وقت سیلی خوردی بگو : یا زهرا
هر وقت دستت را بستند بگو :یا علی
هر وقت بی یاور شدی بگو : یا حسن
هر وقت اب خوردی بگو : یا حسین
هر وقت شرمنده شدی بگو :یا عباس
اما اگر تشنه شدی آب نخوردی....بی یاور شدی....دستت رو بستند
سیلی خوردی....شرمنده شدی....بــــــــــگو
امان از دل زینب
یا صاحب الزمان عاشورای حسینی را بهتون تسلیت میگم که صاحب عزای عاشورا شمایید
عاشورا بعد هزارو چهارصد سال بازم تازگی دارد انگار همیشه تازه است
همه جور آدم ،کوچک و بزرگ، همه دیروز یک صدا حسین را صدا میکردند و برایش عزاداری میکردن
آقا کمکمون کن که راه حسین را هیچ وقت فراموش نکنیم
دعامون کن زینبی باشیم
حجابمون..........صبرمون............ایمانمون
دعامون کن مثل کوفیان تنهایت نگذاریم
.......................................
آب را گِل نکُنید
آب را گِل نکُنید
شاید از دور علمدارِ حسین
مشکِ طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رِسَد تا که از این آب روان
پُر کُنَد مشکِ تهی
بِبَرَد جرعهیِ آبی برساند به حرم
تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
نَفَسَش تازه شَوَد
و بخوابد آرام
آب را گِل نکُنید
که عزیزانِ حسین
همگی خیره به راهاند که ساقی آید
و به انگشتِ کَرَم
گره کورِ عطش بگشاید
آب را گِل نکُنید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمار است
در تب و گریه اسیر
عمهاش این دو، سه شب
تا سحر بیدار است
آب را گِل نکُنید
که بُوَد مهریه مادرشان
نه همین آب
که هر جایِ دگر رودی و نهری جاری است
مهر زهرای بتول است.
از این است که من میگویم:
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید . . .

آخ بمیرم......کاش می مردم نمی دیدم... ..
الهی فداتون عمه جان...
دلم برا غربتتون میسوزه....بانو
تو زمان خودتون مظلوم بودین حالا هم مظلومین
بمیرم برا دلت مهدی فاطمه (عج
اَینَ طالِبُ بِدَمِ اَلمَقتولِ بِکَربَلا ...
یا مهدی :
دوباره حرمت حضرت زینب رهبر اسیران کربلا رو شکستند ، کاش
آنقدر با وفا بودیم که شما می آمدید ...
مدافع حرم عباس است

این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
سالار سر بریدهی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
بی قر ارم بخدا ا ز غم ربا ب
این روزاهرجا سیل کنم شیرخواره ایی میبینم
بی قرارم بی قرار داغ ربابم بخدا
..........
یواش مه دلم بگفتم رباب نفهمه .. 5روزبیشترازعمرا صغرشش ماهش باقی نمونده
در حدیثی از امام علی بن
موسی الرّضا(ع) آمده است:«هنگامی که ماه محرم فرا میرسید، کسی پدرم را خندان نمیدید
و همواره محزون و غمگین بود تا روز دهم یعنی روز عاشورا؛
آن روز روزِ مصیبت و حزن و اندوه و گریه پدرم بود و میفرمود امروز
روزی است که حسین(ع) شهید شده است».
از امشب واسه دله امام زمانمون دعاکنیم که از امشب صاحب عزا است.
التماس دعا واسه تمامه بچه های هیئت محبان المهدی(عج)
ایام شهادت امام حسین (ع)رو به شما عزیزان تسلیت میگم.
ببخشید چند روزی نبودیم همه بچه ها هرکدوم یه جور واسه ارباب داشت خادمی میکرد...
وای بگم از سیاهپوشی خونه خانم وفادار که هرکس یه تیکه پارچه مشکی دستش بود
سرگردون که با این غم چیکار کنه حال همه گرفته بود همه سرگردون بودن واقعا آدم دلش میگیره
از یه طرفم خوشحالیم که دوباره خدا یه محرم بهمون اجازه داد که بمونیم.
خدا بیامرزه کسی که سال پیش محرم بود.خدا همشون رو رحمت کنه.
درآخر خانم قنبری با اون شعرای قشنگش چشمای همه رو بارونی کرد و بعدش دوستمون
واسمون زیارت عاشورا رو خوند.
هیئت از امروز برنامه هاش رو شروع کرد تا 13محرم برنامه داره .
اگه مایل بودی بیای آدرس رو پیغامگیر گوشی هیئته.
منتظرتونیم.
ببینمتون یاحق
یابن الحسن(عج)،دوباره یک دهه،غمهای پشت هم داریم...
تو شال خاکی و ما حسرت حرم داریم...

سلام من این متن رو خوندم واقعا واسم جالب بود بااچازه مدیر وب او روزی خواهد آمد
این رو واسه شما عزیزان و دوستان گذاشتم که شما هم استفاده کنید....
حسين بن ابي غندر ميگويد:
از امام صادق عليهالسلام شنيدم که درباره ي جغد فرمودند: آيا کسي از شما اين حيوان را در روز ديده است؟ (زيرا گفته شده است که جغد در روز ظاهر نميشود).
سپس فرمودند: آگاه باشيد که او پيوسته در اماکن آباد زندگي ميکرد؛ اما وقتي خبر شهادت امام حسين عليهالسلام را شنيد با خود عهد بست که هرگز در جاي آباد زندگي نکند و تنها در خرابه ها به سر برد.
حسين بن علي بن صاعد بريري که متولي قبر آقا امام رضا عليهالسلام بود از پدر بزرگوارش نقل ميکند: حضور آقا امام رضا عليهالسلام شرفياب شدم، ايشان فرمودند:
آيا اين جغد را ميبيني؟ مردم درباره اش چه ميگويند؟
گفتم: فدايت شوم! براي همين سؤال خدمت شما رسيده ام.
ايشان فرمودند:
اين جغد در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله در منازل و کاخها زندگي ميکرد. وقتي مردم غذا ميخوردند پرواز ميکرد و در مقابل آنها فرود مي آمد و آنها مقداري غذا براي او مي انداختند و آن حيوان ميخورد و مينوشيد و به جاي خود باز ميگشت؛
اما بعد از شهادت آقا امام حسين عليهالسلام از مکانهاي آباد به جاهاي ويران و بيابان روي آورد و گفت:
شما امت بدي هستيد؛ زيرا پسر دختر پيامبرتان را کشتيد و من از شما بر جان خود ايمن نيستم.
( ثمرات الحيات، ص 279. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر:صالحان صفحات49
آخر نسیم پرچم تو می کشد مرا
این روضه های ماتم تو می کشد مرا
این روز ها به قافله ات فکر می کنم
دلشوره محرم تو می کشد مرا
کوفه برای آمدنت در تدارک است
اینگونه خیرمقدم تو می کشد مرا
چشم از تو بر نداشته یک لحظه دخترت
دلشوره های همدم تو می کشد مرا
زلفت مباد اسیر و بهار، دست باد ها
وان گیسوان درهم تو می کشد مرا
دارد نگاه خواهرت تو حرف می زند
یعنی حسین ماتم تو می کشد مرا
عشق یک سینه وهفتاد و دو سر میخواهد
بچه بازیست مگر عشق؟ جگر میخواهد!!!



امام حسین السّلام :
دلم براتون تنگ شده بود.
چند وقتی نتونستم باهاتون تو دنیا مجازی صحبت کنم.
دقت کردید الان بیشتر از یه هفته است که همه جا بااینکه هنوز محرم نیومده
رنگ و بوی محرم هست.
بچه های هینت هم تو این مدت بیکار نبودن ....
این چند وقت بچه ها بابرنامه ریزی برنامه های محرم وعزاداری دهه مشفولن..
واقعا کار سختیه برنامه ریزی برنامه هایی که باید به نحو احسن انجام بشه.
وای واقعا چه حسه قشنگیه که جونامون انقدر با ذوق وشوق دنبال کاراشونن هرکی
مسئولیتی که بهش دادن رو دوس داره به بهترین نحوی که میشه انجام بده.
هیئت محبان المهدی(عج) تو این دهه برنامه واسه همه سنین داره
از بچه 4ساله بگیر تا خانم 100 ساله.
همتون رو چشمه ما جادارید.
هیئت محبان المهدی (عج) منتظر تک تک شما دوستان امام حسین(ع)
آدرس هم رو گوشیه هیئت گذاشته میشه.
ما منتظر انتقاد وپیشنهاد شما سروران عزیز واسه هرچه بهتر برگزار شدن برنامه ها هستیم.
ببینمتون یاحق

چشمانم را مےبندم ...
دلـم را همیـنـگـونـه بیـتـاب نگهـدار اربـاب ...
_ من خیلی امام زمانیم
_ خوش به حالت...!
_ خیلی هم ادعام میشه...
_ بازم خوش به حالت...
_ ولی چندشب پیش بدجوری حالم رو گرفتند...
_ خب...؟
_ خواب دیدم ظهر عاشوراست
امام حسین بهم گفت تومیخواستی مارو یاری کنی؟
گفتم آره آقا هرکاری...
_ بایست جلوی ما میخوام نماز ظهر بخونم...
آقا نمازو شروع کرد و من مثلا سپر آقا شدم و ایستادم جلوش
بارون تیرها شروع به باریدن کرد...

یه تیر اومد سمتم
"ازترس جونم"
سرمو خم کردم...
.
.
.
.
تیر خورد به چشم آقا!