راقب اعمال و رفتارمان باشیم ...!!!!






ﻣﻘﯿﻢ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﻮﺍﺭ

ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ
ﺑﻘﯿﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ 20 ﭘﻨﺲ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺗﺮ
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ !
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻪ
ﺑﯿﺴﺖ ﭘﻨﺲ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺑﺮ
ﺧﻮﺩﻡ ﭘﯿﺮﻭﺯ ﺷﺪﻡ ﻭ ... ﺑﯿﺴﺖ ﭘﻨﺲ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﯼ ...
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ . ﻣﻮﻗﻊ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ . ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯽ ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﻣﺮﮐﺰ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻡ ﺍﻣﺎ
ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻤﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﺑﻮﺩﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ
ﺷﺪﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻢ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ
ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﭘﻨﺲ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﯾﺪ ﺑﯿﺎﯾﻢ .
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ !
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ : ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﺣﺎﻟﯽ
ﺷﺒﯿﻪ ﻏﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ . ﻣﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺩﻡ
ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﺴﺖ
ﭘﻨﺲ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ.

خانه تکانی باورها.....

 ( سلام بیایم با این داستان یه ذره به خودمون بیایم اول هم با خودم هستم...)


یک روز تعطیل سوار اتوبوس شدم.تقریبا یک سوم اتوبوس پر شده بود.بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود.

تا اینکه مرد میانسالی،با بچه هایش سوار شدند و بلا فاصله فضای اتوبوس تغییر کرد.بچه ها داد و بیداد راه انداخته بودند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می کردند.

یکی از بچه ها با صدای بلند گریه می کرد و یکی  دیگر روزنامه را از دست این و آن  می کشید و خلاصه اعصاب همه مان توی اتوبوس  خرد شده بود.اما پدر بچه ها که دقیقا در صندلی جلویی من نشسته بود.اصلا به روی خودش نمی آورد و غرق در افکار خودش بود.

بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که:

«آقای محترم!بچه هاتون واقعا دارن همه رو آزار می دن.شما نمی خواید جلوشون  رو بگیرید؟»

مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می افتد،کمی خودش را روی صندلی جا به جا کرد و گفت:

«بله،حق با شماست. واقعا متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی گردیم که همسرم،مادر همین بچه ها نیم ساعت پیش اونجا مرد. من واقعا گیجم و نمی دونم باید به این بچه ها چی بگم.نمی دونم که خودم باید چیکار کنم و ... »

و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می تواند تا این اندازه  بی ملاحظه باشد. اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است،انجام بدهم و دلسوزانه به آن مرد گفتم:

«واقعا منو ببخشید.نمی دونستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟و...


حقیقت این است که به محض تغییر برداشت همه چیز ناگهان عوض می شود.کلید یا راه حل هر مسئله ای این است که به شیشه های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هزارگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتیرا از دیدگاه تازه ای ببینیم و تفسیر کنیم.آنچه اهمییت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن واقعه است.

                 

 

                                              آنچه در مغزتان می گذرد

                                        جهانتان را می آفریند.

 

آغاز امامت امام زمان(عج)



سلام برتمامی دوستان هیئت مجازی هیئت محبان المهدی(عج)

این عید بزرگ رو از طرفه تمامه بچه های هیئت بهتون تبریک و تهنیت میگم.
هیئت دیروز
 برنامه شهادت امام حسن عسگری(ع)
رو داشت و سخنرانموندر مورد امام زمان واسمون
صحبت کرد و گفت که باید امروز رو که
روز تاج گذاری امام زمانمونه رو جوری جشن بگیریم
 و بزرگ بدونیم که به  عنوان عید بزرگ ما مسلمون ها  به حساب
 بیاد و کوچیک نشماریمش.

امروز هم هیئت برنامه تاجگذاری امام زمان رو ان شالله

قراره
که به بهترین شکل برگزار کنه.


تازه بهمون دستور دادن(مسئول جون)که حتی یه تیکه لباس مشکی

 تنمون نباشه وگرنه رامون نمیده.
تازه قرار شده همه با چادر رنگی بریم که دله مسئول جون نشکنه(محض خنده گفتما جدی نگیرید)
چه میشه کرد اینم بروی چشم
برنامه امروز ساعت 14 یا همون 2 بعداز ظهر خودمون تا ساعت 4
خونه خانم شفیع زاده
 آدرس:خیابان 20 متری امام خمینی بین کوجه 17 و 19(روبروی موبایل تهران)
پلاک 439 زنگ دوم

منتظرتون هستیم
AKSGIF.IR EMAM MAHDI-تصاویر متحرک آغاز امامت امام زمان (عج)

راه رسیدن


راه رسيدن به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف چيست ؟


ج - امام زمان عليه السّلام خود فرموده است :

(شما خوب باشيد، ما خودمان شما را پيدا مى كنيم ).


منبع:پرسش از علامه طباطبائی


ثبت نام دانشگاه انتظار...


 

دانشگاه انتظار از 1300 سال پیش همچنان دانشجو می پذیردولی متاسفانه هنوزنتوانسته 313 نفر فارغ التحصیل داشته باشد
شما می توانید در اولین فرصت ثبت نام نمایید.


مدارک مورد نیاز:

نماز اول وقت+ برگ تسویه حساب حق الناس +دائم الوضو بودن

+قرآن خواندن +نماز شب+خوش اخلاقي و خوش برخورد+رعايت

حلال و حرام+راستگويي و راستي+....

 

 

 



شوخ طبعي يک رزمنده ايراني تا لحظه آخر !!!

مصاحبه گر :
 
ترکش خمپاره پيشونيش رو چاک داده بود 
روي زمين افتاد و زمزمه ميکرد دوربين

رو برداشتم و رفتم بالاي سرش داشت اخرين نفساشو ميزد ازش پرسيدم اين

لحظات اخر چه حرفي براي مردم داري با لبخند گفت:از مردم کشورم ميخوام وقتي

براي خط کمپوت ميفرستن،عکس روي کمپوت ها رو نکنن گفتم داره ضبط ميشه

برادر يه حرف بهتري بگو با همون طنازي گفت..اخه نميدوني سه بار بهم رب گوجه

افتاده.  از خاطرات يک رزمنده



شرح روی عکس





سلام بیاید یه ذره به این عکس فکر کنیم ونظراتمون رو بدیم!!!!

نظر شما چیه؟؟؟



احیاء

سلام

قرار شد هیئت  آخر صفر برنامه احیاء شب شهادت امام حسن مجتبی و رحلت حضرت رسول رو داشته باشه....

با استقبال تمامه بچه های باحال هیئت رو با رو شد ...

الانم بچه ها دارن یواش یواش میان تا برنامه احیاء رو شروع کنیم

التماس دعای فراوون از تک تکه شما دوستانه خوب وبیمون واسه تمامه بچه های هیئت محبان المهدی (عج)





آخرین روزای ماه صفر...

سلام 


شهادت امام حسن مجتبی(ع) و رحلت حضرت رسول(ص) و شهادت امام رضا(ع) رو از طرفه تمامی بچه های هیئت محبان المهدی(عج) به شما دوستان تسلیت و تعزیت میگم.



فقط ببخش معبود منـــ....





چی چادر بهت نمیاد!وقتی میذاری قدت کوتاه میشه!دوستات مسخرت میکنن!تو خیابون وقتی پسرا میبیننت صلوات میفرستن!دخترا میگن وای تو گرمت نیست!...
.
.
هیچی...!ساکت
فقط اینکه ...یعنی میخوام بگم که حاضر نباشید عزتتون،حیاتون،شرافتتون رو بفروشید...اونم به چی؟!به دنیایی که فردا خودش جلوی خدا هیچ حرفی برای گفتن نداره...شاید اون روز دوستاتون بتونن جواب خدا رو بدن ...یا اون کسایی که تا می بیننتون میگن السلام علیک... یا صلوات میدن...!!!

.

اها پسرا غیرت ،غیرت،غیرت...

اگه ندارینش یاد بگیرید...از کی؟!از باکری،از همت،ازچمران،ازفهمیده،از...

بازم بگم...به خدا زندگی کوتاهه...به اندازه ی فاصله ی یه اذان تا نماز فقط بستگی داره که کی نماز صبح می خونه کی عصر...

بخدا آقا دلش میشکنه...
.
.

خدایا من...معبود زیبایم...تو را قسم به خودت...تو را قسم که ...که...فقط ببخش...!!!




غیرت



گفت:که چی ؟ هی جانباز جانباز شهید شهید!
میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که! گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد! گفت کی؟ گفتم :همونی که تو نداریش..! گفت:من ندارم ؟! چی رو ؟
گفتم:غیرت!

عنوان نداره...هراسمی خودتون خواستیدروش بذارید




سلام من واسه این پست اسمی انتخاب نکردم دوست دارم خودتون واسش انتخاب کنید یا

بهتر بگم کمکم کنید اسمش رو انتخاب کنیم....



بزرگمردکوچک

 

   بغض کرده بود از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله می کند و عملیات را لو می دهد» شاید هم حق داشتند نه اروند با کسی شوخی داشت نه عراقی ها. اگر عملیات لو می رفت،غواص ها - که فقط یک چاقو داشتند- قتل عام می شدند.فرمانده بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد. بغض کرده بود توی گل و لای کنار اروند، در ساحل فاو دراز کشیده بود. جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.یا کوسه برده بود یا خمپاره. دهانش را هم پر از گل کرده بود که عملیات را لو ندهد.


سلام


سلام

بعد مراسم اربعین تصمیم بر این شد که مراسمات تا آخر صفر برقرار باشه

تا کربلاییمون هم برسه.

امروز کربلاییمون رسید واقعا قشنگ بود دیدنه روی ماهش واسه تک تکه ما

بجه ها اصلا نورانی شده بود بمیرم دلشم بد گرفته وشکسته بود. کلی هم

تو برنامه امروز گریه کرد تا خالی بشه...

ان شاالله که آروم ترم بشه.برنامه استقبال رو براش گذاشتیم با کلی خاطره

خوب واسه خودمون واقعا جاتون خالی بود.

برنامه هنوز برقراره همون طور که گفتم!!!!!!دوست داشتی تشریف بیاری به

گوشی هیئت زنگ بزن آدرس رو بگیر.

به امید دیدنتون

یا حق


بر مشامم میرسد ...




13834779501.jpg

عمری چشم انتظاری کشیده ام ...
به هوای آنکه،
امسال،
این محرم،
آن محرم،
شاید اربعین،
پس کی باید به دیار خود راه چاه کنم ..؟!
عمریست دلتنگ کربلایم،
آیا لیاقت ندارم؟
و شاید ...

                    ترسم آن روز از فراقش ناکام مانم ..